6مهرماه 1391
سلام نفس مامانی. چطوری عزیزدلم؟ مامانی اینروزا خیلی مشغله داشته که فرصت نکرده چیزی واست بنویسه ولی عوضش کلی چیزای خوشکل موشکل واست خریده. دیگه همه وسایل سیسمونی رو خریدیم فقط مونده سرویس خواب و کالسکه اونم چند روز دیگه میگیریم. دیروز با بابایی هر چقد شیرازو گشتیم که تزیینات واسه اتاقت بگیریم پیدا نکردیم. همش ادرسای الکی بهمون دادن. اما بالاخره پیداش میکنیم. دیروز رفتم پیش دکترمو جواب ازمایشمو نشونش دادم. بابایی یه جا کار داشت رفت وقتی کم کم داشت نوبتم میشد بهش زنگ زدم که بیا دیگه نوبتمه اونم گفت نری داخل تا من بیام میخوام بچمو ببینم یه طوری گفت که من از بس خندیدم نمیتونستم ...
نویسنده :
الهه
8:05