8 مردادماه 1392
سلام دخترم.مامانی اومده واست بگه که : روز جمعه با بابایی خوشکل خانوممونو بردیم دکتر.گفتن که یه کم سرما خورده و یه کمم گوشش عفونت داره. دارو دادن که دارم بهت میدم عزیزم. اما تو همچنان بزور غذا میخوری.نمیدونم چرا. تو که انقدر با اشتها غذاتو میخوردی حالا باید کلـــــــــــــی التماست کنم بازی کنم بات تا یه قاشق بخوری. بعضی وقتا دیگه کلافه میشم. امروز هر کار کردم دهنتو باز نمیکردی که سوپتو بخوری منم واست ریختم توی لیوانت اینجوری خوردی. نمیدونم مشکلت غذاست یا ظرف غذا یا قاشق یا............... تورو خدا مثل قبل غذاتو بخور عزیزم ...
نویسنده :
الهه
17:56