5 اذر ماه 1391
عزیزدلم سلام.امروز عاشوراست ومن توی خونه تنهام البته بابایی ام کم کم
میاد خونه.
مامانی اومدم یه کم از حال و احوالات این روزام واست بنویسم.
اول اینکه مامانیه شما قبل از بارداری ٥١ کیلو بوده الان با وجود شما خانوم
طلا وزنم شده ٦٧.
خیلی گنده نشدم از این بابتم خوشحالم.
وای وای مامان امان از دردای این روزای اخر.
اصلا نمیتونم بیشتر از ٥ دیقه بشینم.اگرم دراز بکشم پهلوهام درد شدیدی
میگیرن.
زانوهام وقتی میخوام از جام بلند شم میترکن از درد.
دلمم شده مثل یه سنگ.....انگار یه وزنه صد کیلویی بهش بستن.
از روزی که وارد ماه نهم شدم همه این دردا اومده سراغم مامان.اما اشکال
نداره عوضش ١٤ روز
دیگه یه دخمل ناز نازی میاد توی بغلم.
نمیدونی دارم واسه لحظه دیدنت پرپر میزنم.
دختر خوش قدم من توي ماه اومدن تو بالاخره اولين حقوق بابايي رو
دادن.قربون تو دخترم برم من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی