14 دي ماه 1391
سلام جوجه كوچولوي مامان دختر قشنگم خوبي؟
الان كه پيش ماماني هستي و خوابي ويه ذره هم خودتو لوس كردي گريه
كردي دوباره خوابيدي.
عشق قشنگم نميدوني چقدر دوستت دارم و هر روز چند بار قربون اون
چشات ميشم.
نميدونستم حس مادري اينطوريه خيلي باحاله.
با اينكه روزاي اول يه كم ترسيده بودم از اينكه طرز زندگيم عوض شده و حس
ميكردم همه چي خراب شده و ديگه بابايي مال من نيست اما اون مال چند
روز اول بود اخه خيلي وحشت داشتم از اينكه يه بچه كوچولو رو خودم تنهايي
بزرگ كنم .حس ميكردم از پسش برنميام
به اين حالت ميگن افسردگي بعد از زايمان كه من بعد از چند روز خوب شدم.
الان دوباره عاشق زندگيم شدم با وجود تو و بابايي احساس خوشبختي
ميكنم.
راستي بابايي بالاخره ماشين اقاجونو خريد ازش حالا ديگه با دختر گلم و
بابايي ميتونيم بريم بيرونو تو خونه حوصلمون سر نميره.
ديروز بخاطر اينكه از روزي كه بدنيا اومدي گلوت خس خس ميكنه رفتيم پيش
متخصص كه گفت تا 6 ماهگي خوب ميشه.
وزنتو هم گرفت 3كيلو و 600 گرم شده بودي.
انقد خوشحال شدم كه دخملم داره بزرگ ميشهههههههه.
راستي فردا ارميتاي من 1 ماهه ميشه.
پيشاپيش يه ماهگيتو بهت تبريك ميگم زندگيم.
كلي ازت ازت عكس گرتم كه سر فرصت همه رو واست ميذارم توي وبت.
عاشقتم ملوسكم