آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

1 مهرماه 1392

1392/7/1 11:33
نویسنده : الهه
387 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل قشنگم.مامانی چند روزه مطلبی واست نذاشتم.مگه میذاری اخه؟

همش شیطونی میکنی و منم باید مواظبت باشم.کلافهقهقههمنتظروقت تمامچشمک

اگه چشم منو دور ببینی میری گل توی پاسیو رو برگشو میکنی و

میخوری.همچین میجوییش انگار بهترین خوراکیه دنیاست.منم باید بیامو از دهنت

درارم.زبان

کلا چیزایی که قابل خوردن نیستو خیلی بیشتر از خوراکیا دوست داری مثل

دستمال کاغذی .کاغذ. سیم tv. گل .پلاستیک و از این قبیل مواد

غذا خوردنتم بد نیست اما مثل اون اولا نیست دیگه.متفکرچشمکناراحت

4 یا 5 روزه که شربت سندروس بهت میدم میگن اشتها رو زیاد میکنه تو هم یه

ذره اشتهات بیشتر شده .ماچقلب

از دیروز میتونی چند قدم رو چهار دست و پا بری قربونت برم منم کیف میکنمو به

بابایی میگم نیگاش کن.قلبقلبخجالتماچماچ

بابایی ام که یک دل نه صد دل عاشقت میشه میبوستت.ماچماچماچماچقلب

راستی دخترم یه هفته ای میشه که bye bye کردنو یاد گرفته همینکه کسی

میخواد بره یا خودش میخواد بره جایی میخنده و واسش دست تکون میده.بای بای

اقاجونو میشناسه و وقتی میگیم کجاست نیگاش میکنه.علیرضام همینطور.گل و

اینه و ساعت و عکس خودشو من و بابایی رو توپو  تلفنو یه کمم tv.قربون دخمل

باهوشم برم من.دلقکلبخند

دیشب سه عمه هات اومده بودن خونمون.داشتیم شام میخوردیم .تو هم بغلم

نشسته بودی و نون بهت میدادم.یه لحظه من حواسم نبود پارچ ابو کشیدی و

انداختی یه آن متوجه شدم که همه ابو ریخته بودی و منم از همه جا بیخبر ابه

اومد زیر پام یخ کردم همچین جیغ زدم که امیر رضا داشت پشت سرم بازی

میکرد ترسید دویید اومد بغل مامانش.ناراحتکلافهمشغول تلفن

شما هم به روی مبارکتون نیاوردینوانقد خندیدیم بعدش که تو تعجب کرده

بودی.بابایی گفت کی ابو ریخت گفتم این خانوم.....کلافه

گفتم الان با شوخی هم شده بهت یه چیزی میگه اما گفت قربون دخترم برم

صدقه سرش اشکال ندارهقلب.متفکراونم کی؟بابایی که انقد بدش میاد که چیزی روی

فرش بریزه چه برسه به یه پارچ اب.متفکر

همه شاخ دراوردن.چشم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آيسو وآيسا
1 مهر 92 19:36
اي دخمل ناززز وشيطووون..
حالا ديگه خرابكاري ميكني در حد تيم ملي


اره بخدا
بهار
3 مهر 92 22:45
قالب سفارشی وبلاگ. www.ghalebe-weblog.blogfa.com
مریم(مامان آرینا)
13 مهر 92 15:18
چه جیگری شدی شما خانوم خوشگله البته خیــــــــــلی هم ووروجک شدیا


مرسی عزیزم که اومدی
سیمهدی
15 مهر 92 4:57
سلام مامان آرمیتا اومدم یه احوالی ازتون بپرسم خوبی شما؟


ممنونم خوبم خدا رو شکر شما چطور؟
مامان آيسو وآيسا
16 مهر 92 11:14
روزت مبارك آرميتا جوووونم


مرسی گلم