12 ابان ماه 1392
سلام دخترم خوبی قشنگم؟
حتما میپرسی چرا خیلی وقته که واست چیزی ننوشتم؟اره؟
عزیزم اخه مگه میذاری که مامان به لپ تاپ نزدیک شه.همینکه میبینی من
روشنش کردم خودتو از هر جا که باشی میرسونی و تق تق دستو میکوبی
روش.منم منصرف میشم و خاموشش میکنم.
دختر شیطون من این روزا فقط مونده که از دیوار راست بالا بری که اونم اگه
میتونستی میرفتی.
راستی یه خبر مهم دارم:
بالاخره مرواریدای کوچولوی دخترم روز شنبه 4 آبان قدم رنجه فرمودنو
تشریف
اوردن.اول دندون بالایی و پایینی سمت چپی فرداشم پایین سمت
راست.
قربون دندونات برم من که چندین ماهه منتظرم ببینمشون.
عزیزم همین هفته هم واست اش دندونی درست میکنم زندگیم.
قربون لجبازیت برم که این روزا عجیب لجباز شدی و هر چیزی رو ببینی میخوای و
اگه یه کم دیر بهت برسه دساتو مشت میکنی و میاری بالا و داد میزنی:ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه ما هم مجبوریم که گوش به فرمان شما باشیم.
دستو میگیری به مبلو میزو شومینه و خلاصه هر چیزی که در دسترست باشه
وامیستی و دور تا دور خونه میچرخی.
خدا رو شکر غذاتو خوب میخوری.اما امان از وقتی میخوای شربت سندروسو
بخوری هم خودتو میکشی هم منو.به زور نگهت میدارمو با هزاران ترفند بالاخره
شربتو بهت میدم.
الانم خوابی و من اومدم توی اتاقتو اینا رو مینویسم وگرنه..........