24 ابان ماه 1392
سلام دخترم.خوبی مامان؟
الان که دارم این مطلبو واست مینویسم اصلا حالت خوب نیست قربونت برم.شنبه شب رفتیم حسینیه و شما دختر قشنگم سالم سالم بودی.نصفه
شب ساعت 1 بیدار شدی و کلی گریه کردی بهت دست زدم دیدم تب
داری.انقد شدید بود که فکر کردم رفتی کنار بخاری شلوارت داغ شده.الهی
بمیرم.سریع با بابایی بردیمت بیمارستان.تبت 39 درجه بود یه امپول زدن بهت و
دارو دادن.بهتر شدی.روز بعدش یه کم غذا خوردی.و شب خوابیدی اما از فرداش
دوباره حالت بد وبود و شبش همش بالا می اوردی .من و بابایی نمیدونستیم
چیکار کنیم.قربونت برم.بهت چایی نبات دادمو خوابیدی و فرداش دوباره حالت
بهم خورد و با مامان جون بردیمت دکتر یه قطره داد که خوب بود و دیگه بالا
نیاوردی.
از همون روز تا حالام اسهال داری.هیچی ام نمیخوری جز شیر خودم.الهی
مامانیت بمیره که پوست و استخون شدی.400 گرم کم کردی.نمیدونم دیگه
چیکار باید بکنم.
اب هویج میدم نمیخوری غذا درست میکنم پلو سفید نمیخوری فقط اب همین.
اب هویجو با قطره چکون بهت میدم.
یه دارو گیاهی ام واسه اسهال از داروخونه گرفتیم که اونم توی اب جوش میریزم
و با قطره چکون یه کم میریزم توی گلوت.
دلم تنگ شده واسه خنده هاتو اذیت کردنات.اینور اونور رفتنات.
الهی دردوبلات بیاد به جونم.
اصلا توانی برات نمونده که یه کم بازی کنی.همش سرتو میزاری زمینو دراز
میکشی.
الهی بحق علی اصغر امام حسین هیچ بچه ای مریض نشه.امین