آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

2 اذزماه 1392

1392/9/2 22:50
نویسنده : الهه
592 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسکم.خوبی عشقم؟

مامانی امروز بالاخره موفق شدم و اش دندونی رو واست درست کردم.البته مثلا

من درست کردم اما همه زحمتا افتاد گردن مامانم.اخه تو مریض بودی و همش

گریه میکردی.سرفه میکردی و گلوت درد میگرفت.کلافه

منم همش بغلت کرده بودم یه کم خوابیدی اما زود بیدار شدی.خنثی

 

ساعت 6 اشا رو بردیم با زن دایی شمیم و بابایی به اشنا و فامیلا دادیمو من تو

از اونور رفتیم دکتر که بعدم بابا اومد.دکتر گفت که یه کم سرماخوردی و بهت دارو

داد.خدا رو شکر یه کم بهتری.الان خوابی و بابایی هم داره عکسای نامزدیمونو تو کامپیور میبینه.

عزیزم انقد ناراحت بودم از بیقراریه تو که یادم رفت از اش عکس بگیرم.اما عکس

خودتو گرفتم بعد میذارم واست.

قربونت برم چیزی به 1 سالگیت نمونده عشق کوچولوی من.این روزا حال و هوای

سال قبل که تو دلم بودی رو دارم.

همش یاد اون روزا میافتم که سخت بود و شیرین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان پرهام
3 آذر 92 15:03
عزیزدلم پیشاپیش تولدت مباااارک یادت بمونه اولین کسی که تولد یک سالگیت تبریک گفت من بودمااااا مرسی خاله مهربونم.لطف کردی
آرشیدا
5 آذر 92 3:18
وااااای نگو که هر وقت یاد حاملگیم میوفتم گریه ام میگیره آخه اون روزا رو من خیلی خیلی دوست داشتم کلی با الانا فرق داره آاااااااااخی من که هر چی به تولد 1 سالگی آرشیدا نزدیک میشم بیشتر استرس میگیرتم اصلا باورم نمیشه اره خیلی روزای قشنگی ان.مثل من اما نمیخوام امسال جشن بگیرم واسش
امیرحسین کوچولو نفس ما
9 آذر 92 16:13
تولدت مبارک کوچولووووووالبته پیشاپیش ممنونم عزیزم