ماماني حرفش نمياد
خوشكل مامان نميدونم واسه چي چند روزيه كه حوصله ندارم فكر كنمو چيزي بنويسم.يه
خورده كسل شدم.اخه توي خونه حوصلم سر ميره.هر روز با بابايي ميريم بيرون.خونه
اقاجون ميريم.خونه عمه جون ميريم.خلاصه هر شبو يه جايي هستيم ولي من بازم حوصلم سر
ميرهاصلا حوصله انجام دادن كاراي خونه رو هم ندارم.شايدم واسه اينه كه ده روز اول ماه
محرمو اصلا خونه نبودم بخاطر اينه كه تنبل شدم.يه دليل ديگم اينه كه توي خونه هيچ كاري
نيست كه انجام بدم .نيست كه منم پرجنب و جوشم از علافي بدم مياد.تو هم كه
نيستي سرمو با تو گرم كنم.درسم كه حوصله ندارم بخونم.اخه رشته ماماني خيلي
سخته.يه چند بار تصميم گرفتم واسه ارشد بخونم ولي اصلا حالشو ندارم.درساي رشته
شيمي رو كه نميشه خوند.فعلا يه چندتا مدل لباس بافتني نوزاد رو پيدا كردم كه اگه
بتونم ميخوام واسه ني ني خوشكلم ببافم.مثلا ماماني حرفش نميومدااااا
همين ديگه تموم شد عزيزم