حرفای مامانی
عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده.الان داره بارون میاد منم پتو رو انداختم روی پام اخه هوا سرده امروز.
بابایی ام از صبح تا ظهر دنبال کاراش
بوده.ناهارشو خورد خسته بود خوابید.خوشکلم خیلی دلم هواتو کرده.دلم میخواست الان
پیشم بودی قربونت برم.
امروز درست ٦ ماه و ٢٣ روز از ازدواج منو بابایی میگذره.خیلی اون روزو دوست
داشتم.هیچوقت فراموشش نمیکنم.اصلا نمیدونستم که روز عروسیم بهترین روز زندگیمه اخه
هر عروس و دامادی رو که تا حالا دیده بودم روز عروسی شون اخمو بودن به هر دلیلی ولی
منو بابایی با وجود اینکه دلیل واسه ناراحت شدنمون پیش اومد اصلا نذاشتیم روزمون خراب
شه
.میدونی چیه عزیزم؟ادم نباید بعضی روزاشو به دلایل الکی خراب کنه.چون خاطره اونروز
هیچوقت از یادش نمیره.همش حسرت میخوره ای کاش روزمو خراب نکرده بودم.یادت باشه
بعضی اتفاقا فقط یه بار توی زندگی رخ میده که اگه خرابش کنیم یه عمر حسرتشو تو
دلمون داریم عزیزم .خیلی خوشحالم از اینکه میتونم بات حرف بزنم با وجود اینکه هنوز
نیومدی پیشم.
دلم میخواد بازم باهات حرف بزنم عزیزم.من خیلی باباییتو دوست دارم.با وجود اون حس
میکنم خوشبخت ترین زن دنیام.از نظر من اون هیچ عیب و ایرادی نداره.ازش ممنونم که
باعث شده من این حسو نسبت به زندگی داشته باشم.تا اخر دنیا دوسش دارم.
بابایی هیچی واسه من کم نذاشته.مطمینم که وقتی تو بیای واست بهترین بابای دنیا
بشه.اینو از ته دلم میگم.واسه همینم عاشقشم
اینم میدونم که وقتی توبیای پیشمون اگه خدا بخواد خوشبخت ترین
وخوشحالترین خانواده توی دنیا میشیم.
از خداجونم ممنونم که همچین شوهری رو بهم داده.واسه همینم روزی هزار بار خدا رو
شکر میکنم.نمیدونم لایق انقد لطف خدا هستم یا نه؟
به هر حال دوستت دارم خداجونم.
مامانی من خیلی خونوادمو دوست دارم اگه یه روز نبینمشون دلم واسشون تنگ
میشه.اصلا من همه ادما رو دوست دارم.دوستامو.اشنامو.هر کسی که توی زندگیم به
نوعی نقش داره همشونو دوست دارم.
از کینه داشتن بدم میاد.اگرم گاهی اوقات به کسی چیزی بگم سریع پشیمون میشم و اس
ام اس میزنم ازش معذرت خواهی میکنم.نمیخوام هیچکس از دستم ناراحت باشه.این
خصوصیت منه دیگه.