مامانيه پر مشغله
سلام خوشکل مامان.
خوبی عشقم؟
نمیدونی این روزا چقدر سرم شلوغه.هر روز میخوام بیام واست مطلب بنویسم ولی از بس کار
دارم نمیتونم.
دیروز از کار فرار کردم و با بابایی رفتیم خرید.
واسه نامزدیه عمه فاطمه یه خورده از بادکنک و چیزای دیگه گرفتیم که خونه رو تزیین
کنیم.
واسه کت شلوارم که دادم به خیاط بدوزه دکمه گرفتم خواستم برم پرو که برقا قطع
شد.(این مال دیشبه)
دیروز ظهرم وقتی از خیابون برگشتیم رفتیم پایین عمه زهرام سر کار نرفته بود اومده بود
خونه اقاجون.
منو بابایی ام ناهارمونو بردیم اونجا خوردیم خیلی باحال بود.کلی با زهرا و فاطمه تعریف
کردیم و خندیدیم.
عمه هاتو من خیلی دوست دارم. مثل خواهریم با همدیگه اصلا احساس نمیکنم خواهر
شوهرامن.هر سه تاشونو دوست دارم.
اینو بهت نگفتم...
روز شنبه رفتم ارایشگاه (مامان زن دایی شمیم)که موهامو رنگ کنم بعد عروسیه خاله
الهام مش کنم.اول واسم دکلره کرد وای نمیدونی چقدر سرم سوخت.بعد دوباره
شستم
رنگو که زد دوباره سوختم خیلی بد بود اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم.انقد مشت زدم به
پای الهام گریه میکردم از بس درد داشت. فکر کنم بچه بدنیا اوردنم انقد درد نداره.فورا
رفتم شستم خدا رو شکر زود رنگ گرفت.
خلاصه خیلی بد بود.
ولی خوشکل شدما.می ارزید به درد داشتن.رنگ موهامو زیتونی کردم.بعد یه مش تیکه ای
رنگ روشنم میزنم.
دیگه برم کارامو انجام بدم عزیزم.بازم میام پیشت نفسم.
بوووووووووووووووووووووووووووووووس