اولين سونو
خبرای جدیدی واست دارم.
اول اینکه روز ٥شنبه رفتم سونو بالاخره اونم چه سونویی وای وای
وای
پیش دکتر اردکانی رفتم یه اقای مسنه.
خیلی خوش اخلاق بود .
ازش پرسیدم سالمه گفت حالا که مشخص نیست.گفتم پس کی معلوم میشه گفت وقتی بدنیا
اومد.
فقط تو رو نشونم داد خیلی کوچولو بودی زیاد قابل تشخیص نبود.
گفتم پس برا چی سونو انجام میدین اصلا به چه دردی میخوره؟
گفت الان من فقط میتونم بگم که یه توده میبینم که قلب داره همین....
قد خوشکلم .سانتی متر بود قربونش برم.
دقیقا هفته و روزت بود نفسم.
دیگه اینکه دیروز دوستای هم اتاقیم توی خوابگاه که هم رشته هم بودیم اومدن خونمون .
راضیه و دو تا حمیده ها.
سه چهار سال میشد ندیده بودمشون غیر از راضیه که چند ماه قبلم اومده بود.
انقد تعریف کردیم از گذشته انقد خندیدیم.
اصلا حوصلم نمیشد غذا درست کنم.
همه کارا رو گذاشتم به عهده اونا.انگار من مهمون بودم.
یکی چایی دم میکرد.یکی برنجو ابکش میکرد یکی مرغ و چیپسا رو سرخ میکرد.
من فیلم عروسیمونو گذاشته بودم بهشون میگفتم حرف نزنید دارم نگاه میکنم.حمیده میگفت خب
بچه ها راست میگه شما چند بار دیدید این بیچاره ندیده بذارید ببینه.
خیلی خوش گذشت بهمون.
کاشکی توی یه شهر بودیم که همیشه پیش هم باشیم.