آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

3 مردادماه 1392

1392/5/4 9:31
نویسنده : الهه
293 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یه دونه مامان.خجالت

الهی بمیرم که دخترم از سه شنبه غذا نمیخوردی و من نمیدونستم دلیلش

چیه؟شبش هزار بار بیدار شدمو

صورتمو گذاشتم رو گونه هات ببینم تب نداری یه کم داغ بودی اما فکر کردم واسه

اینه که پتو انداختم روت.متفکر

دیروزم بزور یه کم غذا خوردی دیگه یه کم قطره استامینوفن بهت دادم

.همش بیقراری میکردی گریه

میکردی و از بغلم پایین نمیومدی.خمیازهنگران

میگفتم ارمیتا که اینجوری نبود.بابایی رفت واست یه شربت سرماخوردگی

گرفت بهت دادم.اما هنوزم گریه

میکردی قربون چشات برم.منم یه کم سرما خوردم.سرم درد میکرد.تو

 

گریه میکردی و منم چون کاری از

دستم

برنمیومد پا به پات گریه میکردم قربونت برم من اصلا طاقت مریضیتو ندارم.ابرو

تو باید همیشه سالم  و خوشحال باشی و واسم حرف بزنی .بابا بگی دددد بگی

و منم همه دردام یادم

بره.

امروز خدا رو شکر بهتری و یه کم فرنی خوردی واسه ناهارم برات سوپ درست

کردم جیگرم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آيسو وآيسا
3 مرداد 92 13:08
سلام دخملتون خيلي نازه با اجازتون لينكت كردم ممنون ميشم لينكمون كنيدwww.aysuaysa.niniweblog.com


عزیزم ادرس وبتو نذاشتی واسم.
مامان آوا
4 مرداد 92 17:18
آخی نازی .اما مامانی بچه ها با همین چیزا بزرگ میشه شما چرا گریه کردیمیدونم مادری ولی باید قوی باشی خانمی


دست خودم نبود اخه
مامان **ابولفضل کوچولو**
5 مرداد 92 1:12
سلاممممممم عزیزمممممم انشاالله که دخملی هر چه زودتر خوب بشه ...

راستی رمز رو برات خصوصی میزارم


مرسی عزیزم
مامان مهسا
31 مرداد 92 9:01
سلام چه وب جالبی به ما هم سر بزنید