من اومدم
سلام عزيزم.يه چند روز ميشه كه چيزي ننوشتم واست.اخه اصلا خونه نبودم .
دايي احمد روز 5شنبه نذري داشت منم از چهارشنبه عصر رفتم خونه مامان جون كه بهشون
كمك كنم.
بابايي ام دو روزه كه سرما خورده حالش خوب نيست.اهل دكتر رفتنم نيستيم من و بابايي.
ماماني كه از امپول ميترسه.
بابايي ام حوصله دكتر رفتنو نداره واسه همينم قرص وكپسول برا خودش تجويز كرده وداره
ميخوره.
راستي عزيزم فكر كنم دارم عمه ميشم.اخه هم زن دايي مريم ني ني تو راه داره هم زن
دايي فاطمه.
ايشا ا... يه چند ماه ديگه خبر اومدن خودتو واست مينويسم ماماني.
ماماني امروز تنبل شده واسه بابايي غذا درست نكرده ولي در عوض خونه رو مرتب كرده.
جارو كشيده همه خونه رو
لباسا رو شسته
فقط گرد گيري نكرده كه اونم بعدا انجام ميده...
ديدي ماماني چقدر فعاله؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی