ماماني سرش شلوغه
سلام خوشكلم.خوبي قربونت برم؟
ميدونم كه چند روزه چيزي واست ننوشتم
اخه اين روزا كارم زياد شده.يا خونه نيستم يا وقتي ام هستم همش توي اين فكرم كه سفره
هفت سينمونو با ايده هاي جديد خوشكلتر درسش كنم.
خوشكلم ناراحت نشيا
امروز فاطمه دختر عموي باباجون(باباي من) كه دوست صميميه مامانيه ميخواد واسه
ناهار
بياد خونوم منم هيچكدوم از كارامو هنوز انجام ندادم.
دلم زيادي برات تنگ شده بود اومدم كه واست بنويسم بعد كارامو كنم.
راستي بابايي اين روزا همه فكرش پيش اين اكواريومه ميخواد درست كنه.
چند روز ديگه بيشتر تا عيد نمونده ها.بعدشم نوبت اومدن تو خوشكلمه.
وقتي خواستم بياي پيشمون زيادي طولش نديا چون ماماني دلش زود ميشكنه.
پس از الان
حواستو جمع كن كه زود بياي ماماني رو زياد منتظر نذاري
بعد نگي نگفتمااااااا
قربونت برم عاشقتم عزيزدلم.
ديگه برم كه به كارام برسم.
دوستت دارم هوارتا