آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

حرفاي خصوصي

1392/1/23 10:35
نویسنده : الهه
375 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی اومدم که یه چیزو فقط به خودت بگم.

 

شایدم اشتباه میکنمو دارم به خودم تلقین میکنم.

 

یه چند روزه که همش حس میکنم حالم خوب

 

نیست.

حس میکنم حالت تهوع دارم .بزاق دهنم خیلی زیاد

 

شده.

 

همش حس میکنم تو اومدی تو دلم .بابایی ام میگه

به دلم افتاده که شکل گرفتی.

 

اما به هیچکس نگفتیما شاید هیچی نبود بعد ضایع

میشیم.

 

خودم که فکر میکنم هستی قربونت برم.نمیدونم شایدم بخاطر اینه که اولین باره که منتظر اومدنت

هستیم.

 

هر چیزی که باشه تا نهایتا ده روز دیگه مشخص

میشه.

 

ارزوم اینه که چند روز دیگه واست بنویسم خوش

اومدی عزیزم.......

 

یعنی میشه..................

 

من که تا حالا هر چیزی توی زندگیم از خدا خواستم

 

بهم داده

 

اول خواستم دانشگاه قبول شم و شدم


بعد خواستم که باباییتو با وجود مشکلات فراوون بهم

 

بده داد

بعد خواستم که عروسیمون خوب برگزار شه شد

بعد خواستم بابایی توی دادگستری قبول شه شد

حالام میخوام که تو رو زود زود بهم بده مطمئنم که

 

میده.

 

 

خداجونم ممنوم ازت بخاطر این همه لطفی که بهم

داری.

میدونم که بنده خوبی نیستم ولی تو هیچوقت از

بنده هات انتقام نمیگیری.

 

الهی قربونت برم خدا خیلی دوستت دارم با وجود

اینکه کاری واسه خوشحال کردنت انجام نمیدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان روزین
16 فروردین 91 16:33
اصلا یادم نبود که تو هم اونجایی این سری که اومدم حتما بهت زنگ میزنم که همو ببینیم حالا که مامان میشی؟ ازمایش دادی؟ رمز عبورتم واسم بزار تو وب روژین دیونه نیستی اما خیلی زود تصمیم گرفتی