آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

26فروردين91

1391/5/26 17:14
نویسنده : الهه
395 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزدل مامان ديشب اصلا خوابم نبرد ساعت سه و بيست ديقه بيدار شدم و هر

كار كردم ديگه خوابم نبرد.

همش به عشقم فكر ميكردم.به اينكه از خدا بخوام سالم سالم باشي.

يه نيم ساعت خوابم نميبرد و همشوول ميخوردم.واسه اينكه بابايي بيدار نشه اومدم تو سالن دراز

كشيدم.گفتم شايد اينجا خوابم ببره.اما فايده نداشت.

تا ساعت 4:30 هزار تا فكر اومد سراغم اما دمدماي ساعت 5 خوابم برد.

صبح ساعت 7 بيدار شدم اما تا از جام بلند شدم و اماده شدم 7:30 شد و با بابايي رفتيم كه ازمايش

خون بدم.يه نيم ساعت طول كشيد و بعد اومديم خونه.

جوابش فردا اماده ميشه.من كه ميدونم عشقم توي وجودمه.

خوشكل ماماني من كه هنوز نميدونم چند هفته داري.

خيلي نگرانتم اخه توي عروسيه خاله كلي رقصيدم.كلي اين روزا كار كردم.خدا كنه كه مشكلي

 

واسه جيگرم پيش نياد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان الینا
27 فروردین 91 16:02
نگران نباش انشاالله که فردا باخبرای خوب برامون پست میزاری
سحر
27 فروردین 91 16:07
رمز نمیدی ؟
مامان نفس طلایی
27 فروردین 91 16:23
وااااااااااااای لحظه ها رو تا فردا میشمریم .... چرا فردا ؟ شما کدوم شهرین ؟ اینجا بیمارستانای خصوصی 3 ساعت بعد جواب و میدن
دیبا نفس مامان
27 فروردین 91 19:52
ایشالا که جواب مثبته درکت میکنم استرستو من قلبم از جاش داشت کنده میشد تا جوابو بفهمم


اره واقعا
مامان نفس طلایی
27 فروردین 91 23:08
انشاالله فردا با خبرای خوش میای عزیزم
سحر
27 فروردین 91 23:22
مبارکت باشه عزیزم . ایشاالله که یه نی نی خوشگل و تپل مپل میاد تو بغلت 9 ماه دیگه .
مامان عسل
28 فروردین 91 8:39
به منم رمز میدین؟؟؟؟؟؟؟؟
نرگسی
28 فروردین 91 18:30
مرسی .. الهه یه بار دیگه رمزو میدی .. قبلی رو فکر کنم حذف کردم چون تاییدش کرده بودم .. واااااااااای دوستم خیلی خیلی خوشحال شدم ..