آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

15 مرداد ماه 91

سلام جيگر طلاي مامان؟ خوبي فرشته كوچولوي من.؟ ديروز واسه چكاپ ماهانه رفتم صداي قلب قشنگتو شنيدم. نميدوني چقدر باحال بود باورم نميشه هنوزم كه يه دارم مامان ميشم.   اين روزا انقد وول ميخوري كه بيا و ببين. سحرا وقتي بيدار ميشم واسه بابايي سحري گرم كنم يه يه لگد محكم ميزني كه دلم ميخواد فدات شم. امروز رفتيم توي هفته  21 خيلي زود گذشته نه مامان؟ راستي يادم رفته بود بگم كلي لباساي خوشكل واسه دخترم گرفتم. آنيتا كوچولوي من منو بابايي عاشقتيمو واسه ديدنت لحظه شماري ميكنيم.   ...
26 مرداد 1391

شب يلدا(اخرين شب پاييز 1390)

یلدا نام فرشته ای است، بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود با اولین شب پاییز آمده بود و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان می کشید تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت و لا به لای خواب های زمین لالایی اش را زمزمه می کرد گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت آتش که می دانی، همان عشق است یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد آتش در وجود یلدا بارور شد فرشته ها به هم گفتند: یلدا آبستن است. آبستن خورشید ...
26 مرداد 1391

پسر گلم

  عزيز دلم بالاخره تصميممو گرفتم كه اسم خوشكلتو چي بذارم   من ميخوام اسم جيگرمو اگه پسر شد بذارم:   شروين قربونت برم مطمينم كه مثل اسمت خوشكلي. اينم از اسم پسر كوچولوي ماماني. حالا معني اسمتو واست ميگم پسرم:   شروين به معناي كسي است كه همه او را دوست دارند(معشوق مردمان)و همچنين به معناي هميشه پايدار است. ...
26 مرداد 1391

شب تنهايي.محرم 90

سلام ماماني.خوبي عشق قشنگم؟   بابايي رفته هيات منم كلي وقته دارم برا وب تو چيزاي جالب پيدا ميكنم. خيلي خسته شدم. كمر م درد گرفت ماماني ولي چون بخاطر نفسمه اشكال نداره قربونت برم. ديگه بايد برم يه كم استراحت كنم تو هم لالا كن ماماني شب بخير نفسم. ...
26 مرداد 1391

1 ارديبهشت 91

صبح بخیر نفس مامان.خوبی جیگرم؟ دیشب خونه اقاجون مهمون بودیم اخه خاله الهامو پاگشا کرده بودن. زن دایی فاطمه یه رو دست بهم زد که یه تورو توی ازمایشگاه دیدم و چرا بهمون نگفتی و باید از یه کس دیگه بشنویمو..... منم که حقه ش خبر نداشتم همه چیزو لو دادم.وقتی همه رو گفتم گفت که دروغ میگفته. بعدم از بس درباره این چیزا حرف زدیم دایی رضام فهمید و به مریم گفت. اونم بدو بدو اومد گفت الهههههههههههههههههه؟ گفتم بله.... گفت حامله ای؟ منم طبق معمول خندم گرفت. حالا یکی باید شمیمو راضی میکرد که میگفت چرا به من چیزی نمیگیدو من   غریبه ام و هر اتفاقی بیفته من اخرین نفرم که می...
26 مرداد 1391

اخرين روزهاي خرداد91

عشق من كه حالش خوبه اره؟ ماماني منم خوبم.اين روزا خيلي دلم ميتپه واست. همش دارم بات حرف ميزنم عاشقتم عزيزم دلم ميخواد زود ببينمت. اصلا باورم نميشه يه ني ني داره مياد كه مال خود خودمه اصلا حس عجيبي دارم وقتي تصور ميكنم كه تو توي وجودمي.... نميدونم چي بگم. امروز نشستم همه چيزايي رو تا حالا با بابايي واست گرفتيم همه رو گذاشتم توي ساك. انقد ذوق كردم كه بيا وببين. هفته ديگه ميخوام برم سونو ديگه ميفهمم دختري يا پسري. هر كدوم باشي فرقي نداره عزيزدلمي. ماماني فقط خودم همش حس ميكنم پسري نميدونم چرا؟ قبل از بارداريم همش دختر توي ذهنم ميومد اما حالا نميدونم چرا اينجوري شد...
26 مرداد 1391

24 تيرماه 91

نفسم؟عشقم؟همه زندگيم خوبي؟ الان كه تو دلمي ميدونم كه حالت خوبه هر روز بزرگ و بزرگتر ميشي. ماماني ديگه ميتونم يه خورده تكون خوردناتو حس كنم . دستمو كه بزارم رو شكمم ميتونم بفهمم كه كدوم طرفي. الهي قربونت برم دلم برا ديدنت پر ميزنه. از صبح كه بيدار ميشم طرف راستمي اما همينكه ميخوام بخوابم ميدويي مياي طرف چپم. الهي قربون پاهاي كوچولوت برم.   نميدوني چه حس خوبي دارم كه تو از وجود خودمي.از خون منو بابايي. خيلي حس قشنگيه كه ادم بتونه يه موجود دوستداشتني رو بوجود بياره. وقتي به اين چيزا فكر ميكنم قدرت خدا بيشتر برام اشكار ميشه. ديروز با مامان جون و عمه زهرا اينا رفتيم ابشار استهبا...
26 مرداد 1391

31 تير ماه 91

سلام جيگر مامان عروسك قشنگم.خوبي ملوسكم؟ ميدوني واسه چي اين واژه هاي جديدو استفاده ميكنم؟ .اخه الان دو روزه ميدونم ني ني خوشكلم يه دختر ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه                    خيلي خوشحالم ماماني انقد دوست دارم.بابايي هم عاشقته. هر روز ميپرسه دخترم چطوره. كلي قربون صدقت ميره نفسم حالا واست بگم كه شنبه با مامان جونو خاله الهام رفتيم مطب دكتر شاه منصوري كه هم پرونده   تشكيل بديم هم من ببينم ني ني نازم جنسيتش چيه؟ خلاصه رفتيم اونجا كه خانوم دكتر وزنم كرد و...
26 مرداد 1391

26فروردين91

عزيزدل مامان ديشب اصلا خوابم نبرد ساعت سه و بيست ديقه بيدار شدم و هر كار كردم ديگه خوابم نبرد. همش به عشقم فكر ميكردم.به اينكه از خدا بخوام سالم سالم باشي. يه نيم ساعت خوابم نميبرد و همشوول ميخوردم.واسه اينكه بابايي بيدار نشه اومدم تو سالن دراز كشيدم.گفتم شايد اينجا خوابم ببره.اما فايده نداشت. تا ساعت 4:30 هزار تا فكر اومد سراغم اما دمدماي ساعت 5 خوابم برد. صبح ساعت 7 بيدار شدم اما تا از جام بلند شدم و اماده شدم 7:30 شد و با بابايي رفتيم كه ازمايش خون بدم.يه نيم ساعت طول كشيد و بعد اومديم خونه. جوابش فردا اماده ميشه.من كه ميدونم عشقم توي وجودمه. خوشكل ماماني من كه هنوز ن...
26 مرداد 1391