آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

28 ابان ماه 1392

سلام ارمیتای من.خوبی قشنگم.اومدم واست بنویسم که خدا رو شکر دو روزه که حالت خوب شده و غذاتو هم خوب میخوری عزیزدلم. اما جای دندونات گاهی وقتا میخاره و تو کلافه میشی و گریه میکنی.اشکال نداره دختر قشنگم خوب میشه اینم. راستی دیشب خواستم سندروسو بهت بدم با کمال تعجب دیدم که خودت دهنتو باز میکردی.بمیرم از بس تو این روزا دارو خوردی دیگه به قطره چکون عادت کردی نفسم. تو عزیز دلمی   ...
28 آبان 1392

24 ابان ماه 1392

سلام دخترم.خوبی مامان؟ الان که دارم این مطلبو واست مینویسم اصلا حالت خوب نیست قربونت برم.شنبه شب رفتیم حسینیه و شما دختر قشنگم سالم سالم بودی.نصفه شب ساعت 1 بیدار شدی و کلی گریه کردی بهت دست زدم دیدم تب داری.انقد شدید بود که فکر کردم رفتی کنار بخاری شلوارت داغ شده.الهی بمیرم.سریع با بابایی بردیمت بیمارستان.تبت 39 درجه بود یه امپول زدن بهت و دارو دادن.بهتر شدی.روز بعدش یه کم غذا خوردی.و شب خوابیدی اما از فرداش دوباره حالت بد وبود و شبش همش بالا می اوردی .من و بابایی نمیدونستیم چیکار کنیم.قربونت برم.بهت چایی نبات دادمو خوابیدی و فرداش دوباره حالت بهم خورد و با مامان جون بردیمت دکتر یه قطره داد که خوب بود...
24 آبان 1392

18ابان ماه 1392

سلام عزیزدلم.اومدم تند تند واست بنویسم وعکستو بذارمو برم. قربونت برم عزیزم دیروز با همدیگه رفتیم مراسم شیرخوارا.لباس سبزم تن خوشکل خانومم کردمو بردمش.قربونت برم که عین ماه شده بودی. عسلم راستی 3 روزه که وارد ماه 12 شدی.قربونت برم که انقد تند تند بزرگ میشی. پس میگم: 11 ماهگیت مبارک زندگیم ...
18 آبان 1392

12 ابان ماه 1392

سلام دخترم خوبی قشنگم؟ حتما میپرسی چرا خیلی وقته که واست چیزی ننوشتم؟اره؟ عزیزم اخه مگه میذاری که مامان به لپ تاپ نزدیک شه.همینکه میبینی من روشنش کردم خودتو از هر جا که  باشی میرسونی و تق تق دستو میکوبی روش.منم منصرف میشم و خاموشش میکنم. دختر شیطون من این روزا فقط مونده که از دیوار راست بالا بری که اونم اگه میتونستی میرفتی. راستی یه خبر مهم دارم: بالاخره مرواریدای کوچولوی دخترم روز شنبه 4 آبان قدم رنجه فرمودنو تشریف اوردن.اول دندون بالایی و پایینی سمت چپی فرداشم پایین سمت راست. قربون دندونات برم من که چندین ماهه منتظرم ببینمشون. عزیزم همین هفته هم واست اش دندونی در...
12 آبان 1392

20 مهرماه 1392

سلام دخمل خوشکل و شیطون مامانی. اولا اینکه 10 ماهگیت مبارک قربونت برم. الان 5 روزه که وارد 11 ماهگی شدی عشقم اما از بس از سرو کولم بالا میری نمیتونم بیام سراغ لپ تاپو وبتو آپ کنم قشنگم. همش باید این روزا مواظبت باشم که لبت به میز یا جایی نخوره.از بس شیطونی و دستو میگیری به میز وامیستی. دیگه هیچی توی خونه از دست تو در امان نیست دخمل شیطونم. الان یه یه هفته هست که راحت چهار دست و پا میری و خیلی وقته که خودت میری میای میشینی. میرم اشپزخونه میای سراغ کابینتا و اگه در یکیشو باز دیدی میدویی و خودتو بهش میرسونی و همه ظرفا رو میریزی بیرون.پای سفره که منو بابایی جرات اب خوردن نداریم. همین...
20 مهر 1392

1 مهرماه 1392

سلام دخمل قشنگم.مامانی چند روزه مطلبی واست نذاشتم.مگه میذاری اخه؟ همش شیطونی میکنی و منم باید مواظبت باشم. اگه چشم منو دور ببینی میری گل توی پاسیو رو برگشو میکنی و میخوری.همچین میجوییش انگار بهترین خوراکیه دنیاست.منم باید بیامو از دهنت درارم. کلا چیزایی که قابل خوردن نیستو خیلی بیشتر از خوراکیا دوست داری مثل دستمال کاغذی .کاغذ. سیم tv. گل .پلاستیک و از این قبیل مواد غذا خوردنتم بد نیست اما مثل اون اولا نیست دیگه. 4 یا 5 روزه که شربت سندروس بهت میدم میگن اشتها رو زیاد میکنه تو هم یه ذره اشتهات بیشتر شده . از دیروز میتونی چند قدم رو چهار دست و پا بری قربونت برم منم کیف میکنمو به ...
1 مهر 1392

کودک و خدا

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: « می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ » خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد. » اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :« اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. » خداوند لبخند زد « فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود ...
21 شهريور 1392

19 شهریور ماه 1392

سلام دخمل قشنگم.خوبی مامانی؟ منکه با این شیطنتای تو حســـــــــــــــــابی خوب خوبـــــــــــــــم. دخملم انقد شیطون شدی که شبا وقتی میخوایم بخوابیم خانومی تازه دلش میخواد بازی کنه و همه خونه رو گز کنه. از دیشب اومدیم تو سالن میخوابیم.اخه روی تخت من خیلی اذیت میشدم. شما که اصلا جایی واسه من و بابایی نمیذاشتی. همه طرفی میچرخی تا صبح شه منم میترسیدم که بیفتی پایین از تخت. واسه همین راحت اومدیم تو سالن بخوابیم. دیشبم که ماشاا... همش اینور اونور میرفتی و میومدم دنبالت میاوردم میخوابوندمت اما باز میرفتی. تا یه ساعت معطلم کردی بعد خوابیدی نفسم. راستی نفسم الان 4 روزه که وارد ده ماهگی شدی قربونت بر...
18 شهريور 1392

16 شهریور ماه 1392

عروسکم سلام دیروز روز دختر بود و من به دخملم تبریک نگفتم.حالا اومدم بگم که:   عزیز دلم دورت بگردم روزت مبارک مامانی   ...
16 شهريور 1392

14 شهریور ماه 1392

سلام دختر قشنگم خوبی مامان؟ این روزا دخترم خیلی شیطون شده و الانم که میبینی با خیال راحت نشستم مینویسم خانومی خوابه. دختر و انقد شیطنت؟؟؟؟؟ از دیوار راستم بالا میری عشقم. دیروز توی اشپزخونه بودم شمام تو سالن بازی میکردی.اومدی دم در اشپزخونه منو دیدی اومدی بالا و خودتو به من رسوندی. انقد میخندیدی وقتی تونسته بودی با زحمت خودتو بالا بکشی. قربون دختر زرنگم برم.یه چند روزه که سرما خوردیو بهت دارو میدم.طبق معمول وقتی مریض شی غذا نمیخوری   راستی یادم رفت بگم. روز دوشنبه بابایی چون تعطیل بود رفت باغ و قرار شد که واسه ناهار با عمه اینا همگی بریم باغ. خلاصه من همه کارامو انجام دادم...
14 شهريور 1392