نميدونم عنوانشو چي بذارم
سلام ني نيه ماماني. صبح بخير. امروز زود از خواب بيدار شدم.بابايي يه ربع به هفت بيدارم كرده چايي خورديم اون رفته سر كار. منم يه ذره اهنگ گوش كردم بعدم صبحونه خوردم. زنگ زدم به مامانم كه واسه ناهار بياد خونمون. هوس خورشت قيمه كردم اما بلد نيستم خوشمزه درستش كنم. واسه همينم از وقتي عروسي كرديم يه بار بيشتر درست نكردم اونم لپه هاش سفت بودن. حالا مامان جون مياد خوشمزه درستش ميكنه. اين شبا منو بابايي كارمون شده بيرون رفتن با عمه زهرا و نرجس. زنگ ميزنن كه شام يه چيزي درست كرديم بريم بيرون با هم بخوريم منم كه از خدامه كه كار نكنم م...
نویسنده :
الهه
10:46