5 خرداد ماه 1392
سلام عزیزدلم مامانی خیلی وقته واست مطلبی نداشتم اخه تو مریض شده
بودی و من حوصله نوشتن نداشتم.
یه چند روز اسهال داشتیبخاطر همینم پات سوخته بود و همش داد میزدی.منم
دیقه به دیقه میشستمت که دردت نیاد.
عزیزم بابایی یه کرم گرفت واست که تو یه ساعت چند بار واست زدم خوب خوب
شدی قربونت برم.
داشتم میمردم وقتی تو مریض بودی نفسم.مرتب بهت اب هویج اب سیب
میدادم.خدا رو شکر دیگه خوبی.
گل قشنگم یه 4 روزه که غلت میزنی قربونت برم منم ذوق میکنم.عاشقتم.
راستی روز پدر رو یادم رفت بگم که واسه بابایی یه کارت از طرف دخملیم گرفتم
یکی خودم.یه شاخه گل
ست ماه تولدشو واسش سفارش دادم دیروز رسید.
بابایی خیلی خوشش اومد مخصوصا از عطرش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی