آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

تقديم به همسر عزيزم

  عشق و ثروت و موفقیت * زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد. به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.» آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.» عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.» زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما ب...
22 فروردين 1392

عروسكاي مامان

سلام عزیز دلم دیدی مامانی چقد خوش قوله؟عکس عروسکارو اوردم واست..... اینو وقتی دانشجو بودم خریدم. این گربه هم وقتی دانشجو بودم خریدم. این سگه رو بابایی داده بهم. اینو خاله الهام واسم خریده. این ا رو خودم از شهرکرد گرفتم. اینو دایی میثم بهم داده.   ...
22 فروردين 1392

عروسكاي مامان

  اینو هم اتاقیام واسه هدیه تولدم بهم دادن. این دوتارو هم دوستام کادو دادن بهم. این یکی هم دوستم کادو بهم داده اسمش سحره. اینم بابایی واسه تولدم بهم داد. این اخری هم دایی محمد واسم خریده. ...
22 فروردين 1392

ازدواج مامان و بابا

عزیز دلم میخوام یه کم از خودمو بابایی واست بگم. من و بابایی آخرای سال ٨٧ با هم اشنا شدیم ٢٠ مرداد ٨٨ نامزد شدیم. ٨.٨.٨٨ عقد کردیم. ١٩ تیر ٩٠ هم عروسی کردیم. من و  بابايي خيلي همديگرو دوست داريم.درسته كه بعضي وقتا بخاطر چيزاي كوچولو از دست هم ناراحت ميشيم ولي زود يادمون ميره. الان حدودا 4 ماهو نيمه كه ازدواج كرديم.دلمون ميخواد تو هم بياي تو جمعمون كه عشقمون بيشتر شه. ...
22 فروردين 1392

باز باران

باز باران ٬ با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ * * * یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگین در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟ * * *   کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد * * * باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه بی ترانه٬ بی بهانه شایدم٬ گم کرده خانه باز باران، بی بهانه ...
22 فروردين 1392

نفس ماماني

مامانی کلی عروسک داره که همه رو نگه داشته که وقتی اومدی با همدیگه بازی کنیم. باشه مامانی؟؟؟ بعدا یه عکس ازشون میگیرم واست میزارم اینجا که ببینی نفسم./. مامانی تو اصلا حرف نمیزنیا واسه چی؟؟ به چی فکر میکنی قربونت برم؟ به اینکه زود بیای با مامانی بازی کنی؟؟ میای مامانی عجله نکن.... ...
22 فروردين 1392

دختر يا پسر

راستی خوشکل مامانیه من دختره  یا نه؟ هر کدوم که باشی منو بابایی عاشقتیم.   ...
22 فروردين 1392

نفس ماماني

نفس مامانی سلام خوبی خوشکلم؟ امروز اولین روز ماه محرمه ساله ٩٠ هست   عزیزم توی این ماه امام حسینو توی کربلا شهید کردن ما هم چون شیعه هستیم این ماهو واسه امام حسین عزاداری میکنیم. وقتی اومدی بیشتر واست توضیح میدم نفسم. چند روز دیگه یعنی ٧ محرم هر سال اقاجون نذری میده. یعنی به یه تعدادی شام میده. ولی اینطوری نمیخورنا.... اینجوری غذا خوردن خیلی بده قربونت برم.   دیگه دوست داری چی واست بگم مامانی؟   ای شیطون کادو میخوای؟ باشه.............. اینم یه کادوی خوب واسه فرشته ی من... ...
22 فروردين 1392

نگراني هاي ماماني در دوران بارداري

سلام دختر نازم. نمیدونم چرا هر وقت میرم وب بقیه رو میخونم که عکس نی نیه تازه بدنیا اومدشونو گذاشتن همینجوری اشکام میریزه. اصلا نمیتونم جلو خودمو بگیرم. نمیدونم این اشکا واسه چیه؟ میدونم و مطمینم اولین باری که تو رو میبینم همینجوری گریه میکنم. میدونی چیه دخترم؟ من بعضی وقتا با یه حرف کوچولو با یه عکس با  هر چیز الکی بیخود و بی جهت اشکم میاد پایین. خیلی احساساتی میشم گاهی وقتا مخصوصا وقتی تنهام. آرميتا جونم نمیدونی چقدر دوستت دارم از وقتی اومدی تو دلم دوست داشتم اما از وقتی که اولین تکوناتو حس کردم هر روز دلم واست تنگتر میشه. اگه بعضی وقتا خیلی طول...
22 فروردين 1392