آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

كاراي امروز مامان

سلام ماماني .خوبي عزيزم؟ امروز عصر با مامان جون و خاله الهام رفتيم خونه دايي كامران كه با كمك زن دايي اون سبدايي رو كه واسه   هفت سين گرفته بودمو با هميدگه تزيينشون كنيم. خيلي خوشكل شدن . زن دايي محبوبه سليقه خوبي داره واسه اين كارا. كارمون كه تموم شد شام خورديم .غذاي مورد علاقه منو بابايي قورمه سبزي تازه واسه ناهار خودمم قورمه سبزي درست كرده بودم ولي هر چند بار كه بخورم سير نميشم ازش.   راستي امروز تولد عمه فاطمه بود.الانم نامزد ايندش پايينه يعني خونه مامان جون.واسش كادو اورده. من كه از قبل كادوهاشو ديدم.اخه زن داداشم...
22 فروردين 1392

ماماني سرش شلوغه

سلام خوشكلم.خوبي قربونت برم؟ ميدونم كه چند روزه چيزي واست ننوشتم اخه اين روزا كارم زياد شده.يا خونه نيستم يا وقتي ام هستم همش توي اين فكرم كه سفره هفت سينمونو با ايده هاي جديد خوشكلتر درسش كنم.   خوشكلم ناراحت نشيا امروز فاطمه دختر عموي باباجون(باباي من) كه دوست صميميه مامانيه ميخواد واسه ناهار بياد خونوم منم هيچكدوم از كارامو هنوز انجام ندادم. دلم زيادي برات تنگ شده بود اومدم كه واست بنويسم بعد كارامو كنم.   راستي بابايي اين روزا همه فكرش پيش اين اكواريومه ميخواد درست كنه.   چند روز ديگه بيشتر تا عيد نمونده ها.بعدشم نوبت اومدن تو خوشكل...
22 فروردين 1392

بابايي و باشگاه

خوشکل مامانی خوبی؟ مامانی این روزا کار خاصی انجام ندادم که واست بنویسم. یه خبر جدید اینکه که بابایی داره میره باشگاه الان ٤ روزه. از ساعت 2 تا 4. اخه يه خورده چاق شده. ديگه خبر جديدي ندارم ماماني عصري قراره بريم خونه عمه زهرا.عمه نرجسم اونجاست راستي يادم رفته بود بگم كه عمه نرجس يه ني ني تو راه داره. البته بچه دوميه. يه خواهر كوچولو يا يه داداش واسه عليرضا   ...
22 فروردين 1392

فيلم عروسي مامان و بابا

عزيز دلم ديشب مامان جون اينا با خاله الهام و زن دايي شميم و فاطمه اومدن خونمون فيلم عروسيمونو ديدن.گفتن خيلي خوشكله . امشب قراره عمه اينا بيان خونمون. راستي بابايي عصري ميره كه عكساي عروسيمونو بگيره.وقتي اومدي همه رو بهت نشون ميدم نفسم. ديشب خيلي بهمون خوش گذشت.فقط جاي تو ني نيه ماماني خالي بود. ...
22 فروردين 1392

دلتنگيه مامان

سلام خوشکل مامان. دلم تنگ شده واست. حوصلم سر رفته دیگه. دلم میخواد تو الان پیشم بودی روی دستم میخوابیدی منم نگات میکردم. ...
22 فروردين 1392

اسم دخترم

سلام خوشكل مامان  من تازه از خواب بيدار شدم. عزيز دلم ميخوام باهات در مورد اسمت صحبت كنم . من دوست دارم اگه دختر باشه ني نيه خوشكلم اسمشو روژ ي ن بذارم.   خيلي از اين اسم خوشم مياد. تو دوسش داري؟؟؟؟؟ پس خوشت اومده.از اين به بعد روژ ي ن صدات ميكنم. راستي عزيزم روژين يعني روشنايي.درخشندگي صبح يه اسم كردي هست. ماماني خيلي دوست داره ها. عشقمي         ...
22 فروردين 1392

من اومدم

سلام عزيزم.يه چند روز ميشه كه چيزي ننوشتم واست.اخه اصلا خونه نبودم . دايي احمد روز 5شنبه نذري داشت منم از چهارشنبه عصر رفتم خونه مامان جون كه بهشون كمك كنم. بابايي ام دو روزه كه سرما خورده حالش خوب نيست.اهل دكتر رفتنم نيستيم من و بابايي. ماماني كه از امپول ميترسه. بابايي ام حوصله دكتر رفتنو نداره واسه همينم قرص وكپسول برا خودش تجويز كرده وداره ميخوره. راستي عزيزم فكر كنم دارم عمه ميشم.اخه هم زن دايي مريم ني ني تو راه داره هم زن دايي فاطمه. ايشا ا... يه چند ماه ديگه خبر اومدن خودتو واست مينويسم ماماني. ماماني امروز تنبل شده واسه بابايي غذا درست نكرده ولي در عوض...
22 فروردين 1392

خاطره عاشورا 90

سلام عزيزم امروز عاشورا بود و منم مثل هميشه خواستم برم بيرون با مامانم اينا كه هيئتا رو ببينيم. بابايي صبح زود رفت منم زنگ زدم به دايي ميثم كه بياد دنبالم   وقتي كه رسيد رفتم پايين درو باز كنم ديدم قفله.   مامان جون اينا رفته بودن درم قفل كرده بودن   نميدونستن من هنوز بالام.   خودمم كليد درو نداشتم.   خلاصه زنگ زدم به بابايي كه بيا درو باز كنه واسم.   اينم شد يه خاطره واسم.     ...
22 فروردين 1392

شعر مورد علاقه مامان وقتي كوچولو بود

          توپ سفيدم قشنگيو نازي ، حالا من ميخوام برم به بازي بازي چه خوبه با بچه هاي خوب ، بازي ميكنم با يه دونه توپ چون پرت ميكنم توپ سفيدم را ، قل قل ميخوره ميره به هوا قل قل ميخوره تو زمين ورزش ، يك و دو و سه ، چهار و پنج و شش     ...
22 فروردين 1392